این روزها، فصل امتحانات و پایان‌ بخش آموزشی فعالیت مدارس است؛ فعالیتی که قاعدتاً باید معطوف به پرورش شخصیت دانش‌آموزان و بسترسازی برای آماده شدن آنان جهت حضور مسؤولانه و سازنده در اجتماع باشد.

مدرسه و معلم گرچه در شرایط کنونی به علت سوء مدیریت و نگاه سطحی و ابزاری، جایگاه خود را جز در ادبیات سیاسی و رسانه‌های رسمی، از دست داده‌اند، اما به دلیل نقش بنیادین و اولیه در تربیت نیروی انسانی آن هم در مقطع سرنوشت‌ساز شخصیّت‌پذیری بشر، هنوز هم زیربنا و مادر توسعه کشورها هستند؛ شایان یادآوری است که به نظر بسیاری از روانشناسان، نگرش‌های اصلی و ستون‌های شخصیت انسان در محدوده ده سال اول زندگی شکل می‌گیرد.

به‌عنوان یک معلم، متأسفم که در عین اعتراف تمجیدآمیز به خدمات انکارناپذیر دستگاه تعلیم و تربیت و ستایش تلاش‌های مسؤولانه و خودانگیخته برخی معلمان، باید سوگمندانه اعلام کنم در شرایط فعلی، کارکرد مدارس ما تا اهداف و آرمان‌های استاندارد در فلسفه تعلیم و تربیت، فاصله بسیار دارد و افق روشنی از آینده کشور ترسیم نمی‌کند؛ سرگردانی ناشی از آفت اصلی فقدان محور مشترک توسعه در کشور، حاکمیت نگاه ایدئولوژیک بر محتوا و جهت آموزش‌ها، رجحان شدید حافظه‌محوری در آموزش، نگاه دافعه‌برانگیز مناسکی-سیاسی به امر پرورش، فقدان توجه و گاه نقض الزامات فرهنگی صلح و همزیستی در محتوای علوم انسانی، ساختار رماننده و مانع حضور و فعالیت نخبگان در حرفه معلمی، معیوب بودن روش‌ها و استانداردهای گزینش معلمان، بی‌اعتنایی به ضرورت توانمندسازی مستمر معلمان، اعدام و مسخ مؤلّفه‌ حیاتی آموزش‌های ضمن خدمت و لوث آن، تخلف آشکار دولت از وظیفه قانونی آموزش رایگان و پولی‌سازی آموزش در پوشش انجمن اولیا و مربیان، ناسازگاری نوع، محتوا و میزان آموزش‌ها با اقتضای سنّی‌ فراگیران و تحوّلات‌ شتابنده روز، فرسودگی و دلمردگی کادر آموزشی، به‌رسمیّت‌ نشناختن نقش الهام‌گر و جهت‌دهنده مدرسه-معلم و غیاب مکانیسم‌های دموکراتیک و حرفه‌ای‌ در چینش‌های ستادی-اداری از صدر تا ذیل و کشاندن ابتذال جناحی جاری به این حوزه حرفه‌ای، تولید و تقویت نامتعارف خشونت نمادین، کاهش شدید انگیزه تحصیل بر اثر از دست رفتن کارایی اقتصادی تحصیلات و گسترش شدید بیکاری تحصیل کردگان، رواج کارکردهای پنهان منفی مدرسه در میان دانش‌آموزان مخصوصاً در شهرهای بزرگ، آفت‌زدگی فرایند ارزیابی تحصیلی بر اثر رواج مدرک‌گرایی و فقر معیشتی متصدیان، آفاتی است که مدارس را از ایفای مؤثّر‌ نقش واقعی و اصولی خویش، بازداشته و امید به کارایی و پویایی مدارس در جهت شکوفایی انسان و توسعه کشور را کم‌سو و ضعیف ساخته است.

بنده در این سنوات منتهی به بازنشستگی و بدون امید طمع‌آلود به بهبود وضعیت معیشتی خود، به عنوان فردی مدیون جامعه، دغدغه‌دار سرنوشت کشور و نسل آینده و ریزه‌خوار خوان عالمان و اساتید و جویای شرافت معلمی، همه جامعه و مخصوصاً نخبگان سیاسی و فرهنگی در هر دو بخش مدنی و رسمی را به بازنگری عمیق و عملی در نگاه سطحی و مصرفی به آموزش و پرورش و قبول پیچیدگی و ظرافت خاص امر تعلیم و تربیت و حیاتی بودن آن در توسعه کشور و نیز اهتمام جدّی‌ و مسؤولانه به سرنوشت فرزندان و آینده کشور و پافشاری بر ضرورت اصلاحات مؤثّر‌ در وضعیت آموزش و پرورش، فرا می‌خوانم و هشدار درس‌آموز و بیدارگر نبوی را یادآوری می‌کنم که «إذا وسد الأمر لغير أهله فانتظر الساعة» یعنی واستاندن کارها از آزمودگان و سپردن آن به اشخاص غیرمرتبط و ناوارد، آژیر فروپاشی دنیایی و رخ دادن رستاخیز است!